لواسان

۳ بازديد
تیغ اصلاحش را قرض بگیرم، مسواک جدیدی را که باید در جعبه‌ای جایی پیدا می‌شد، بردارم و پارچه‌های فلانل و کتانی متناسب با ساعت انتخاب کنم. هنوز بین سردرگمی و وحشت در تعادل بودم، حتماً این کارها را انجام داده بودم، چون با اینکه لباس‌هایم مناسب بود و خیلی به تنم نمی‌نشست، در را باز کردم، به آرامی در راهرو قدم گذاشتم و وارد کلبه شدم. روی لواسان کاناپه پهنی که در یک طرف آن تعبیه شده بود، دختری دراز کشیده بود و مشغول مطالعه بود.

سرش به سمت من بود، اما همین که جلوتر رفتم، با فریادی آرام از خوشحالی از جا برخبهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست و گفت: «پس بالاخره اینجایی——!» سپس با کمی مکث عقب رفت و با حالتی بسیار جذاب و حیرت‌زده رو به من کرد. این دختر بود که آن گلوله کاغذ را جا گذاشته بود! دریا، همیشه دوست من، در این لحظه کار نسبتاً خوبی انجام داد؛ قایق را محکم اما آرام تکان داد و ما را به آغوش یکدیگر انداخت. شاید هیچ چیز دیگری در دنیای احتمالات نمی‌توانست به این در ولنجک اندازه مؤثر یخ بین ما را بشکند، زیرا وقتی به او کمک کردم تا به مبل برگردد، داشتیم می‌خندیدیم.

و وقتی نگاهمان به هم افتاد، دوباره خندیدیم. گفت: «نمی‌دانستم پدر دیشب مهمان آورده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست!» با لکنت گفتم: «از او ناشیانه بود، نه؟» داشتم تقلا می‌کردم تا زمان را از دست بدهم. او با مهربانی اعتراف کرد: «آدم معمولاً در چنین هوایی دستپاچه می‌شود.» «نمی‌دانی چقدر عمیقاً از این موضوع آگاهم—از اینکه این موضوع چقدر وحشتناک حقیقت دارد.» تلوتلوخوران ادامه دادم. «آیا او[۴۵] روی عرشه؟” چون، اوه، کاش فقط پنج دقیقه می‌توانستم او را تنها ببینم! «نه، او امروز صبح به‌طور غیرمعمولی تنبل بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست؛ اما من او را، عزیز پیرم ولنجک را، صدا زده‌ام!» لرزی در ستون فقراتم پیچید – بالا آمد.

پایین آمد و بعد به صورت ضربدری. اما او حتماً قبل از اینکه آنقدر پیش برویم که پیاده کردن من دردسر بزرگی باشد، از اشتباهش مطلع شده بود – چون می‌دانستم که او مرا در نزدیکترین نقطه پیاده خواهد کرد، اگر نه، در واقع، در یک قایق روباز رها خواهد کرد. بنابراین پیشنهاد دادم: «بهتر نیست دوباره بهش زنگ بزنیم؟ خیلی مهمه!» «اوه، فکر می‌کنی نباید توی همچین طوفانی می‌رفتیم بیرون؟ من خیلی نگرانم!» با بی‌تفاوتی ساختگی گفتم: «اصلاً خطری نیست.» و اضافه کردم: «هوا نصف آن «عزیز قدیمی» هم بد نیست، حرفم را قبول کن!» سایه‌ای از ابهام بر چهره‌ی شگفت‌انگیزش سایه افکند، با این حال با بردباریِ شایسته‌ای لبخند زد و گفت: «تو خیلی در جنت آباد شوخ طبعی.» در حالی که به او کمک می‌کردم از کابین قرقره عبور کند.

جواب دادم: «چرت و پرت کردن اسباب‌بازی‌ها برادر رفاقت خوب بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست.» همانطور که ترسیده بودم، او مستقیماً به اتاق من رفت، جایی که در به عقب چرخیده بود و یک تخت خالی را نشان می‌داد. «خب، بالاخره بیدار شده.» از بالای شانه‌اش نگاهی به من انداخت. با لحنی احمقانه تایید کردم: «باور دارم که همینطوره.» «اما کجا؟»—این را بیشتر خطاب به خودش گفت. با نگاهی طنزآلود به اطراف، جرأت کردم و گفتم: «شاید پنهان شوم.» با کمی تعجب پرسید: «پنهان شدن؟» «امم… داره سرمون کلاه میذاره! اون تو حقه بازی خیلی بامزه و قدیمیه!»[۴۶] «پیرزن بامزه؟» کمی از من فاصله گرفت. «منظورت پدرمه، آقای…؟» «جک،» با فردوس شرق خجالتی بیش از پیش گفتم و آرزو کردم اقیانوس بالا بیاید و مرا ببلعد.

زیرا افسوس که متوجه شدم خدایانم، که از نظر جسمی نسبتاً خوب از من یاد می‌کردند، در اعطای عقل و خرد بی‌شرمانه عمل کرده بودند. «جک؟» او به آرامی تکرار کرد. «چه اسم عجیبی!» این باعث شد احساس عجیبی داشته باشم. پرسیدم: «کجا زندگی می‌کنی که فکر می‌کنی اسم عجیبی بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست؟ ایالت‌ها پر از جک هستند! حتی نشان حزب دموکرات هم هست!» وقتی صدای خفه‌ای از بالا و به دنبال آن لرزش قایق به گوش رسید، پریشانی‌اش داشت به زنگ خطر تبدیل می‌شد.

کسی فرمانی را صادر کرد که صدایش در باد از دوردست‌ها می‌آمد. گفتم: «محکم بگیر، تا ببینم مشکلی هست یا نه!» اما من از کنارش نرفتم، چون دقیقاً می‌دانستم چه اتفاقی افتاده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست. ما صفحه اصلی قایق را پاره کرده بودیم، همین؛ اجازه داده بودیم بوم قایق تاب بخورد و ما را در میان امواج قرار داده بود، جایی که می‌توانستیم انتظار چند دقیقه لرزان را داشته باشیم تا ملوانان بتوانند در یک خط جدید کار کنند. هیچ خطری وجود نداشت و من فوراً به او اطمینان دادم.

اما او فقط پرسید: «پدرم روی عرشه بود؟» جواب دادم: «نگاه نکردم.» و از خودم پرسیدم چرا فکر می‌کند من می‌دانم. «نمی‌بینی؟» صبرش داشت لبریز می‌شد. «دیوانه‌ام. اما اول بذار کمکت کنم برگردی – تنهایی که نمی‌تونی از پسش بربیای!»[۴۷] «اوه، بله، می‌توانم.» او زمزمه کرد. «من همیشه کارها را به تنهایی انجام می‌دهم!» سعی کردم معنی این حرف را بفهمم.

در قیطریه

۳ بازديد
یا بهتر بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست بگوییم، دنبالشان می‌گردد. «آنجا جنگل، نوار باریکی از خاک بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، شاید نیم مایل؛ بعد آب می‌آید – خلیج. می‌دانم که خلیج بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست؛ بچش و نمکش را پیدا کن. نزدیک ساحل، جزیره‌ی بزرگی بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، نزدیک جزیره‌ی کوچک. دور تا دور جزیره‌ی بیشتری هست. خیلی تاریک بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست که چیزی دیده نمی‌شود، اما اِفاو کوتی در جزیره‌ی بزرگ زندگی می‌کند. در قیطریه کلبه‌های زیادی.

در جزیره‌ی کوچک، خانمی زندگی می‌کند. یک کلبه. او به در می‌آید و من خوب نگاه می‌کنم، چون داخل کلبه روشن بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست. پیرزنی با او زندگی می‌کند؛ سرخپوست سرخپوست؛ از نحوه‌ی راه رفتنش می‌دانم. قبل از روز، در جای خوبی پنهان می‌شویم.»[۱۷۵] ساحل. تمام روز مراقب باش و ببین. باید تمام روز مراقب باشی، وگرنه اگر خیلی تاریک برویم ما را می‌بینند. حالا تو سیگار می‌کشی؛ بعد ما می‌رویم و تا دیروقت می‌خوابیم. بخواب! چطور می‌توانستم بخوابم در حالی که او در فاصله‌ی سه مایلی من بود، در محاصره‌ی ده یا دوازده شیطان که مجموع فضایلشان به چشم پشه‌ای هم نمی‌رسید! البته او سال‌ها در این زنانه صادقیه شرایط زندگی کرده بود.

اما من تا همین اواخر چیزی در موردش نشنیده بودم، و این خیلی فرق می‌کند. اما بعد از اینکه به اردوگاه برگشتیم و من روی پتویم دراز کشیدم تا تلسکوپ خیالاتم قلمرو امیدها را بشکافد، خواب به سراغم آمد. باور نمی‌کردم، اما خواب به سراغم آمد؛ چون خیلی زود متوجه شدم کسی بازویم را تکان می‌دهد، در حالی که صدایی مدام تکرار می‌کرد: «وقتشه بریم؛ وقتشه بریم!» وقتی چشمانم را باز کردم، هنوز شب بود، اما اسمیلاکس آتش کوچکی با هیزم روشن کرده بود و صبحانه در انتظارم بود. در حالی که تلوتلوخوران زعفرانیه تهران به سمت بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هستخر می‌رفتم تا تار عنکبوت‌ها را از سرم بیرون بریزم.

او قمقمه‌ها را برداشت و آنها را از چشمه پر کرد؛ زیرا در فشار تمام روز پیش روی ما – و کمتر کاری دشوارتر از پنهان شدن و تماشا کردن از سپیده دم تا سیاهی شب بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست – به مقدار کافی آب نیاز خواهیم داشت. وقتی همه چیز آماده شد و هر کدام از ما غذای مختصرمان را خوردیم، پرسیدم: «تفنگ برداریم؟» «نه،» او پاسخ داد. «خیلی سخته که مثل مار بخزیم. امروز ما رو نمی‌بینن. ما فقط کراک-کرک می‌کنیم.» «کوچولوی کرک-کراک» به معنای یک هفت‌تیر اتوماتیک بود که اسمیلاکس آن را بسیار تحسین می‌کرد و از زمان آموزش تامی، او بدون هیچ مهارت خاصی آن را به کار می‌گرفت. بنابراین یکی از این هفت‌تیرها را در لویزان به کمرم، در موقعیتی که باید شروع به سینه‌خیز رفتن می‌کردیم.

بستم و دیگری را به او دادم. در نتیجه، بدون معطلی بیشتر، از میان آنها گذشتیم.[۱۷۶] «جزیره» و در چمنزار محو شد. چهل دقیقه بعد، اسمیلاکس، آهسته و با احتیاط به جلو حرکت کرد و وارد نوار باریک جنگل شد. ده دقیقه دیگر، و ما به زانو درآمدیم. به این ترتیب شاید صد یارد پیش رفتیم که لب‌هایش را نزدیک گوشم گذاشت و زمزمه کرد: «ما اینجا پنهان می‌شویم؛ مثل مار بی‌حرکت می‌آیم.» دستم را دراز کردم و لبه ناهموار درخت نخل اره‌ای را حس کردم، سپس پشت سرش لغزید و به سختی بیش از یک یارد در دقیقه حرکت لویزان می‌کرد. با خودم فکر کردم خدا به دادمان برسد، اگر مجبور باشیم پانزده ساعت روی آن چیز عذاب‌آور دراز بکشیم! اما اسمیلاکس در هر موقعیتی آماده بود.

وقتی به انتهای قطعه زمین رسیدیم و فقط حاشیه‌ای از برگ‌ها را برای محافظت از ما در برابر آنهایی که برای تماشایشان آمده بودیم، باقی گذاشت، او مدتی با دستانش کار کرد، سپس زمزمه کرد: “حالا دراز بکش.” بنگر، ریشه‌های ناراحت در جهات دیگری فشرده شده بودند و شن نرم بدنم را در بر گرفته بود. همانطور که گرد آهن به سمت آهنربا می‌جهد. با این نیت که در حالی که او در تاریکی محو می‌شد، برایش آرزوی موفقیت کنم، بی‌آنکه کسی متوجه من شود، بی‌صدا پشت سرش تا لبه‌ی چمنزار راه رفتم؛ اما او آنجا ایستاد، دستانش را باز کرد، صورتش را به سوی آسمان بلند کرد و بی‌حرکت ایستاد. و آرامشی عظیم مرا فرا گرفت، زیرا دیدم که اسمیلاکس، به شیوه‌ی ساده‌ی سمینول‌های قدیم که همواره در آستانه‌ی امیدها یا ترس‌ها یا خطرات به روح بزرگ خود روی می‌آوردند، دعا می‌کرد. دین، شعر وجود وحشیان بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست.

افسوس که ما متمدن هستیم! او شب‌هایش را صرف مطالعه‌ی قوانین و پیامبران نمی‌کند و روزهایش را صرف القای یک عقیده‌ی تازه متولد شده به همسایه‌اش نمی‌کند. نه، او ایمانی پایدار به یک روح بزرگ، چه خورشید، ماه، ستارگان باشد؛ چه ساخته شده از سنگ، یا خاک رس، یا چوب، می‌افکند. اما روحش به بی‌نهایت می‌نگرید، همانطور که دید فیزیکی‌اش، که کمتر گسترده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، از نماد لذت می‌برد. و چه چیزی را از دست می‌دهد؟ او امتیاز جر و بحث با مبلغان مذهبی را از دست می‌دهد؛ او آن تندی را که اغلب در سازمان کلیسا یافت می‌شود، از دست می‌دهد – احساس ترحم یا تحقیر یک فرقه نسبت به فرقه‌ی دیگر، که هر کدام بر فراز صخره‌ی مقدس ایستاده و به دنبال ذرات می‌گردند و بی‌اعتنایی شاهانه‌ای به پرتوها نشان می‌دهند. و چون او در تاریکی و تاریکی باقی می‌ماند، شک و تردید را نیز از دست می‌دهد.

بنابراین، مانند کودکی با اعتماد، دست خدا را لمس می‌کند. مدت‌ها بود که پیپ دومم را تمام کرده بودم که اسمیلاکس برگشت. او از تاریکی بیرون آمد، همانطور که وارد آن شده بود، با پنهان‌کاری یک پلنگ، و قبل از اینکه متوجه شوم به من نزدیک شد. اما تغییر چشمگیری در او رخ داده بود. نفس‌هایش تند شده بود، هرچند نه از روی تقلا، و با عجله به عقب اشاره کرد و زمزمه کرد: «ایفاو کوتی اونجبهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست! بانو هم همینطور! من هم می‌بینم!» فصل پانزدهم [۱۷۴] لانه‌ی ایفاو کوتی سیلویا! از جا پریدم، انگار کسی جریان الکتریکی از بدنم عبور داده بود و فریاد زدم: «خدای من! تا کجا، اسمیلاکس؟ زود بیا، بریم!» او به هر یک از تعجب‌های من به ترتیب پاسخ داد.

ویژگی خاصی که داشت: «بله، خدا خیرتان بدهد. دو مایل، شاید هم بیشتر. وقت زیاد بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، زود برمی‌گردیم.» با ناباوری گفتم: «اما ما نمی‌توانستیم صدای تبر را از دو مایل دورتر شنیده باشیم.» «هنوز شب بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، وقتی باد در دشت می‌وزد؛ بله، یک وقتی.» «چطور اردو زده‌اند؟ چند نفرند؟ بیا بابا، منتظرم نگذار!» او تمام قد ایستاد و با یک دستش که به سمت جنوب غربی اشاره می‌کرد، عمداً طوری صحبت کرد که انگار به اهمیت خود پی برده بود، به نظر می‌رسید کلماتش را انتخاب می‌کند.

غرب تهران

۳ بازديد
این صحنه، تصویری عالی از انسان اولیه در مقابل علوم ایجاد می‌کرد. بعد از هر ضربه‌ی محکم، سعی کردیم اهرم را پرتاب کنیم و بالاخره درِ فرسوده به بیرون تاب خورد. اینجا چیزی بود که ارزش داشت برای دیدنش راه درازی را طی کنم – بسته‌ها[۳۰۰] روی بسته‌های اسکناس‌های سبز، همه تقلبی، اما با این وجود خودنمایی می‌کردند. همچنین صفحاتی برای چاپ فرانک، پوند و روبل، و همچنین صفحاتی که اسکناس‌های آمریکایی از آنها ساخته شده بودند، وجود داشت. در حالی که موسیو با دقت بیشتری یکی از اینها را بررسی گیشا می‌کرد.

تامی از کنارش گذشت و یک بسته بزرگ پیچیده شده در کاغذ قهوه‌ای ضخیم، محکم بسته و مهر و موم شده را بیرون آورد. او نخ‌ها را برید و آن را باز کرد، سپس سوتی از تعجب کشید و پرسید: «اینا هم تقلبی هستن؟» پیرمرد نفسش بند آمد و گفت: « خدای من ، نه!» و من هم نفسم بند آمد؛ چون توی بسته صدها اوراق قرضه‌ی فرانسویِ بی‌ثبت‌نام‌شده با بالاترین ارزش بود. یکی را باز کردم و به آخرین کوپن نگاه کردم و اعلام کردم که تاریخ حدود هفده سال پیش را دارد، که در آن صورت موسیو فریاد زد: «آه، فهمیدم! این دلیل مهر سلطنتی بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست که پیدا کردیم! بالاخره، عامل آن کلاهبرداری بزرگ، آرام پشت در دراز کشیده کامرانیه و اهمیتی نمی‌دهد که ما چه چیزی کشف می‌کنیم!

اما او از غنایم پشیمان شده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست! – او به خاطر شراب‌هایی که در جام لذت دید، جرأت نکرد از آنها لذت ببرد!» تامی به او گفت: «اونو قطع کن. اگه در مورد این چیزا ایده‌ای داری، حتماً مطرحش کن!» «آه-ها، آن مرد – آن کاپیتان جس! اسمش کارل شارتزمن بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، یک آلمانی زیرک و به‌طرز وحشتناکی شیطون که بعد از کودتا ناپدید شد !» «چه کلاهبرداری، آقا؟ چه کودتایی ؟ اینها مال کیست؟» واقعاً داشتم صبرم را از دست می‌دادم؛ و تامی زمزمه کرد: «جک، به ذهنت خطور نکرد که فقط یک ذهن آلمانی می‌تواند چنین انتقامی را از ایفا کوتی بگیرد؟» بدون هیچ اکراه اعتراف کردم: «قطعاً به سبک آلمانی وفادار بود.»[۳۰۱] «بانک فرانسه! – چه کس دیگری؟» موسیو داشت می‌گفت. «من به عنوان یکی از زنانه تهران معتمدین، می‌دانم! گوش کنید: مرد مرده پشت سر ما، و آن که جس نام داشت.

به همراه کنسول آزوریایی ما در پاریس – همه رذل – با کلاهبرداری، از طریق جعل اختیارات دولتی و یک دیپلماسی مخفی مضحک، بخشی از آزوریا را به فرانسه فروختند. شاید به یاد داشته باشید که این کار در سال ۱۹۰۳ نزدیک بود بالکان را آشفته کند. نقشه حیله‌گرانه آنها آماده بود تا زمانی که افاو کوتی – ما او را اینگونه صدا خواهیم زد – مجبور شد شاهزاده خانم را در دفاع از خود بدزدد، اجرا شود. از آن زمان، اما حقایق پراکنده‌ای از مأموران مخفی به شرح زیر به دست آمد: «اول: دو هفته پس از آدم‌ربایی، یک خارجی در هروی یک قایق بادبانی اسکونر در نیویورک خرید، آن را با انبوهی از لوازم خانگی مجهز کرد و به راه افتاد.

در اسنادش نام گوایرا، ونزوئلا، ذکر شده بود. «دوم: هنوز دو هفته بعد، کارل شارتزمن و کنسول ما در پاریس، سند فروش مخفی را منتقل کردند و با دستانی پر از اوراق قرضه آنجا را ترک کردند. وقتی فرانسه کلاهبرداری را کشف کرد، آنها خیلی دور شده بودند.» سوم: دو هفته بعد، یک قایق بادبانیِ دونفره، که بعداً قرار بود همانی باشد که در نیویورک خریداری شده بود، در گوایرا لنگر انداخت و تا زمانی که دو مرد، که با کشتی بخار رسیده بودند، سوار آن شدند، توقف کرد؛ و سپس قایق به راه افتاد. «این تمام چیزی بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست که ما قطعاً کشف کردیم.

به جز اینکه قبل از دریانوردی، تحقیقات زیرکانه‌ای در مورد معاهدات بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هسترداد بین فرانسه و کشورهای آمریکای جنوبی انجام شد – و در هر مورد، مشخص شد که این معاهدات برای کلاهبرداران دوستانه نیستند.» «حالا می‌فهمم که چه بر سرشان آمده بود. از ترسِ همه جا از فشارِ انتقامِ فرانسه، از سیم‌های تلگراف دوری می‌کردند و به خلوتِ این جزایر رانده شدند، جایی که، همانطور که خلوت راهی برای درمانِ ذهنِ جنایتکار بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، کمرویی‌شان به ترس تبدیل شد، ترسشان به…[۳۰۲] وحشت. آنها جرأت نمی‌کردند بیرون بروند، مگر در فواصل نادر، و غرب تهران جرأت هم نداشتند که روی بندها متوجه شوند. بالاخره برایم روشن شد! همچنین برایم کاملاً واضح بود، بالاخره کاملاً واضح بود که دولوریا و پرنسس کوچک یکی هستند.

تامی سوت زد: «وای! مثل یه آینه‌ی کج و معوج قدیمی گیج و منگ هستم! فرانسه برای این چیزا جایزه گذاشته؟» « یقیناً! و تو آن را بیرون کشیدی! – مال توست، پسرم!» او خندید و گفت: «مثل اینکه خیلی باحاله. به نظرم به عنوان جایزه نقدی میره بین اسمیلاکس، اکوچی و بقیه‌ی خدمه!» اواخر آن شب، ایفا کوتی را زیر درختان حرا دفن کردیم و به دولوریا چیزی نگفتیم. هیچ‌کس، کسی که هرگز ندیده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، نمی‌داند که گذاشتن یک پیکر پوشیده در کفن در یک بار صدف پوشیده از حرا در گرگ و میش هوا، جایی که آب از هر بلند کردن بیلچه‌ها پیروی می‌کند، چه مصیبتی به بار می‌آورد! من می‌ترسیدم که او شاهد این ماجرا باشد.

و بنابراین، تامی که مراسم را می‌خواند، رئیس پیر بدون همدردی یک زن دفن شد. اما، تا حدودی، همدردی ما را داشت. او به خاطر اینکه مسئولیت خاصی در قبال دولوریا داشت، ادعای مالکیت می‌کرد؛ زیرا با مهارت یک بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هستاد، بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هستعدادهایی را که خدا به او داده بود، پرورش داده بود؛ زیرا مانع از رشد او مانند علف هرز شده بود. ساعت ده شب، وقتی که طبق قرار قبلی، من و تامی برای بازگرداندن موسیو از جزیره کوچک پارو زدیم، او کنار موسیو روی اسکله ایستاده بود. ماه تقریباً کامل شده بود و او را در نوری نقره‌ای غرق کرده بود و از افتادگی بدنش فهمیدم که خسته بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست.

زنانه طرشت

۵ بازديد
که محیط اطرافش به همان اندازه که محیط اطرافش را زیبا می‌کرد، زیبا هم بود. در حالی که مشغول این کار بودم، عجیب بود که متوجه شدم هیچ‌کس از آن مکان عبور نمی‌کند . در واقع، در تمام مدت اقامتم در شهر، که حدود نیم ساعت طول کشید، بیش از دوازده نفر را ندیدم. مغازه‌ها کم بودند؛ با این حال همه روشن، سالم و در شرایط خوبی بودند. هیچ نشانه‌ای از پوسیدگی یا زوال وجود نداشت؛ اما به نظر می‌رسید همه چیز در خواب سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . این یک «شهر مرده» فرانسوی زنانه شیک بود.

اما مطمئناً زنده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد و زنده خواهد ماند، به خاطر برج ناقوس چشمگیرش که در این لحظه با صدای دلنشین و آهنگ‌های شادش، هر ربع ساعت تکرار می‌شود، در حالی که با فرا رسیدن ساعت، یک جشن عمومی و پر سر و صدا برپا می‌شود . یازدهم. سنت اومر نورانی A پس از ترک این مکان شگفت‌انگیز، اکنون بار دیگر با سرعت به فرانسه برمی‌گشتم. در تمام این جابجایی‌ها و تغییرات، نمایش مضحک دوانیِر با دقت اجرا می‌شد. مرتباً از من دعوت می‌شد که پایین بیایم، هرچند بدون بار و بنه، و از اتاق در تهرانپارس بازرسی عبور کنم.

و من هم با اعتراض قهرمانانه می‌گفتم که « چیزی برای گفتن ندارم ». تشخیص دو ملت از نظر شیوه‌ی انجام این کار آسان بود، فرانسوی‌ها آن را به طور جدی انجام می‌دادند و گویی نمایشی از آن عبور می‌کردند؛ بلژیکی‌ها بی‌احتیاط‌تر و خوش‌اخلاق‌تر بودند. هنوز هم عادت «رهبری کردن» یا ولگردی کردن – یادگاری دست و پا چلفتی و دردسرساز از دوران قدیم – وجود دارد. اشیاء کوچکی مانند کیف کلاه، کیف دستی و غیره مشمول آن می‌شوند. افسری که به این وظیفه اختصاص داده شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، با یک جفت «انبر» بزرگ با چند دیسک سربی کوچک و مرتب می‌آید که آن را روی نخ‌هایی که شیء را بسته‌اند، فشار می‌دهد. حالا از کنار پوپرینگهِ شکوفا آرایشگاه زنانه عبور می‌کنیم.

مکانی شلوغ و پررونق، که از دل آن چند کلیسای بلند به رنگ خاکستری آهنی و یک – و باز هم یکی دیگر – برج ناقوس کلیسا با شکوه و جلالی غم‌انگیز بیرون می‌آیند. به نظر می‌رسد چیزی عجیب و غریب در نام پوپرینگه وجود دارد، هرچند به اندازه نام شهر دیگری که از کنارش رد شدم، «بولی گرنی»، عجیب و غریب نیست. همچنان که این روز طولانی سرانجام به پایان خود نزدیک می‌شد. خندق دور تا دور آن امتداد دارد و پر از آب راکد معمول سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . وارد می‌شوم و سپس می‌بینم که چه مکان کوچک و جمع و جوری سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد – یک شهر مینیاتوری کامل با خیابان‌های زیاد، که یکی از آنها دور دیوارها امتداد دارد. تمام در طرشت خانه‌ها محکم و جمع و جور هستند و ارتفاعشان از دو طبقه بیشتر نیست، تا زیر دیوارها راحت و محفوظ بمانند و آتش دشمن را به خود جلب نکنند.

به نظر می‌رسد کل خانه تقریباً به اندازه پارک سبز در خانه سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد و می‌توانید در عرض حدود سه دقیقه از دروازه‌ای به دروازه دیگر بروید. خانه روشن و تمیز «مثل یک سنجاق نو» سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد و سربازان پاقرمز طبل می‌زنند و به کارهای دیگری مشغولند. تقریباً بی‌درنگ به آنجا می‌رسیم و در اینجا با چیزی روبرو می‌شویم که حتی برای دیدنش از دوور هم ارزش سفر کردن را دارد. کلیسای قدیمی، دلگیر، زنگ‌زده و آفتاب‌سوخته، با غروری غم‌انگیز سر بر آورده، به زنانه طرشت اندازه‌ای عظیم که می‌تواند به شهری بزرگ خدمت کند.

در مقابل آن، ناقوس کلیسا که قبلاً به آن اشاره شد، قرار دارد که یکی از زیباترین، مجلل‌ترین و اصیل‌ترین سازه‌های همیشه جالب سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . علاقه‌مندان به معماری فلاندری همیشه برای چیزی دلپذیر در این مسیر آماده هستند، زیرا تنوع ناقوس‌ها بی‌نهایت سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ؛ اما این نمونه، لذت خاصی را به انسان می‌دهد.

این ناقوس به شکل برج مربعی معمول، تا ارتفاع زیادی بالا می‌رود، اما در هر گوشه با یک تورل یا برجک عجیب و غریب و قدیمی احاطه شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، در حالی که در مرکز آن یک فانوس چوبی زیبا و دلربا قرار دارد که در آن صدای موسیقی زنگ‌ها، که به صورت ردیفی آویزان شده‌اند، تمام روز به طرز بسیار خوش آهنگی به گوش می‌رسد. 

در جمالزاده شمالی

۴ بازديد
وقتی کرین و همکارانش به سرعت پیش رفتند، یک هدف در نظر داشتند و آن این بود که آن شب را به شبی بسیار گرم و سوزان برای یک «مراسم» یا جشن و سرور تازه تبدیل کنند. آزار و اذیت برای آنها در هر زمانی یک ورزش لذت‌بخش و آموزنده بود، اما در این مورد خاص، آنها انگیزه‌های بیشتری برای تحریک خود داشتند. آن شب، درست قبل از پایین آمدن لوله، سردسته به دوستانش خبر داد که چیزی در چنته دارد. شش روح برگزیده در راهروی سمت رسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد کشتی جمع شدند و در خیابان فرشته وارد جلسه اجرایی شدند.

چگونه هر سنتی از هم پاشیده شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، هر ذره از آداب و رسوم دانشجویی – اِ -» [صفحه ۱۲] «ریش ریش شده،» یک زن میانسال لاغر با صدای بم پیشنهاد داد. کرین غرید: «مسخره نشو، مکسول. این یه قضیه‌ی جدیه.» «پس بیا سر اصل مطلب. چرا نمی‌گی وقتشه که توی فصل چهارم جدید، بساط اون گروه رو جمع کنیم و تمومش کنیم؟ چه فایده‌ای داره که از شر یه عالمه آشغالِ گیج و منگ خلاص شیم و…» کرین دستش را دراز کرد و گوینده را از گردن گرفت. او را کشید و هل داد، اما قبل از اینکه آن دو بتوانند با هم درگیر شوند، از هم جدا شدند. یکی از چهار نفر باقی‌مانده با انزجار پرسید: «اگر شما احمق‌ها می‌خواهید ستارخان لات بازی کنید.

چرا به اتاقک نمی‌روید و آن را تمام نمی‌کنید؟» «جرثقیل، یک غلطی بزن، و بیایید ورزش امشب را ترتیب دهیم. من، به عنوان یک نفر، می‌گویم باید طرحی بریزیم تا به آن گروه درسی بدهیم. با احتساب ژاپنی‌ها، فقط شش نفر از آنها وجود دارد و ما باید بتوانیم از پسشان برآییم.» «درسته. و اولین چیزی که باید بهش بپردازیم، تازه‌ترین نوعشه.» «کلیف فارادی؟» «بله. گیجش کن، کاش کلی او را در ساحل نگه داشته بود. او بیش از حد عصبی و بی‌پروا سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .»[صفحه ۱۳]بقیه‌ی اعضای در جمالزاده شمالی گروه با هم کار می‌کنند. بیا، کرین، چه پیشنهادی داری؟ سرباز تنومند با ترشرویی پاسخ داد: «من یک نقشه دارم.

اما یا آن را به روش خودم تعریف می‌کنم یا اصلاً تعریفش نمی‌کنم.» «پس، ادامه بده.» «خلاصه‌اش اینه: فارادی و بقیه رو می‌کشیم پایین و یه لایه لاک می‌زنمشون. یه قابلمه کامل اون پایین هست و رنگ هم می‌زنمشون. بعد با نخ‌های تابیده درستشون می‌کنیم و روی عرشه‌ی تیرک شناورشون می‌کنیم و چند تا ظرف حلبی به دمشون، یعنی مچ پاهاشون، می‌بندیم. خیلی باحال می‌شه.» دانشجوی گرجی اظهار داشت: «بله، و کار سختی هم هست.» جوانی با چهره‌ای رنگ‌پریده فریاد زد: «می‌خواهم بدانم چرا؟ این فارادی آنقدرها هم گرم نیست. می‌شود او را شلاق زد.» «بله، اما من پنج دلار دارم که یعنی تو نمی‌توانی این کار را بکنی، مورگان. کلی می‌توانست روی تو دراز بکشد، و در خیابان جردن فارادی او را لیسید.» کرین غرید: «بیایید حرف زدن را تمام کنیم. صدای لوله تا چند لحظه دیگر بلند می‌شود. شما رفقا از این طرح راضی هستید یا نه؟» [صفحه ۱۴] «رفیق‌ها» بودند.

و توافق شد که هر چه زودتر بعد از شیرهای آب، کارِ اذیت و آزار شروع شود. کمی بعد، نت‌های بلند و بم آخرین فریاد به گوش رسید، پژواک می‌کرد و با آهنگی غم‌انگیز در میان تجهیزات و بدنه می‌پیچید. لحظه‌ای جنب و جوشی بود، سپس سکوت بر ناوچه قدیمی حکمفرما شد. [صفحه ۱۵] فصل دوم کلیف در یک پیشاهنگی. «کلیف! من می‌گویم، کلیف! بیدار شو.» «چی شده؟» «بیدار شو، میشه؟ یه چیزی تو باد هست.» «اوه، برو گمشو، تاگلز. نمی‌ذاری یه نفر بخوابه؟» «خیلی خب، اگه می‌خوای یه رفیق رو ببینی که…» «مبهوت! زنانه مرزداران گور باباش! کیه؟ کجا—چی——» کلیف فارادی به آرامی از تخت آویزش پایین پرید و با جوانی قدبلند و لاغر اندام که لباس خواب بلندی به تن داشت و به طرز زیبایی خوش‌قیافه به نظر می‌رسید، روبرو شد.

بهترین در تهران

۵ بازديد
درست به همین ترتیب، تبلیغاتی که به طور جذاب هر روز یا یک روز در میان به مدت یک سال در یک روزنامه بزرگ نمایش داده می‌شوند، … ۷۳–۷۴چشم همه خوانندگان، صرف نظر از اینکه با چه سرعتی صفحات تبلیغاتی را «می‌خوانند» و نتایج بیشتری نسبت به ده‌ها متن تبلیغاتی پراکنده در شش روزنامه تولید می‌کنند. ۷۵–۷۶ تفاوت بین سرگرم‌کننده و متقاعدکننده ۷۷ تفاوت سعادت آباد بین سرگرم‌کننده و متقاعدکننده یک تبلیغ‌کننده باید متوجه باشد که بین سرگرم کردن مردم و متقاعد کردن آنها تفاوت زیادی وجود دارد . «باهوش» بودن با نرخ صف متوسط ​​بلیط‌های درجه یک روزانه فایده‌ای ندارد. من فکر می‌کنم می‌توانم با قرمز کردن نیمی از صورتم و پوشیدن کت و شلوار رنگارنگ توجه همه را در خیابان جلب کنم.

ممکن سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد هدف صادقانه‌ای در آرزوی جذب جمعیت داشته باشم، اما اگر ماهیت توجه آنها را اشتباه بگیرم، خودم را فریب می‌دهم. تبلیغ‌کنندگان جدید به ویژه مستعد سعادت اشتباه در قضاوت بین متن سرگرم‌کننده و متقاعدکننده هستند. یک تصویر طنزآمیز ممکن سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد توجه هر خواننده‌ای را جلب کند، اما به اندازه تصویرسازی از یک کالا که توجه هر بیننده‌ای را جلب می‌کند، مؤثر نخواهد بود.۷۸خریدار . بازرگانان از یک فضای تبلیغاتی یکسان، نتایج متفاوتی به دست می‌آورند.

ناشر به هر دو گروه، کیفیت یکسانی از خوانندگان ارائه می‌دهد ، اما تبلیغ‌کننده‌ای که در ذهن جامعه، سهل‌انگاری می‌ورزد، به سودی که تاجری که سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد دلال‌های قاطع بهترین در تهران را در آنجا حک می‌کند، به دست می‌آورد، دست نخواهد یافت. همیشه به یاد داشته باشید که بخش‌های تبلیغاتی روزنامه‌ها هیچ تفاوتی با زمین‌های کشاورزی ندارند. و همانقدر نامعقول سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که ناشر را مسئول نتیجه‌ی یک متن غیرهوشمندانه بدانیم که سرزنش خاک به خاطر بذر بد و کشت ضعیف، ناعادلانه سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . هر تبلیغ‌کننده دقیقاً تعداد یکسانی خواننده از یک ناشر و همان تعداد خواننده دریافت می‌کند.

پس از آن به او بستگی دارد – نتایج مطابق با هوشمندی و قدرت جذب متنی که درج می‌شود، نوسان می‌کند. ۷۹–۸۰ برخی از نبایدها هنگام تبلیغ ۸۱ برخی از نبایدها هنگام تبلیغ قیمت اسلحه هیچ‌وقت به هدف نمی‌خورد . و صدای انفجار به ندرت زنگ‌ها را به صدا درمی‌آورد. این دست روی ماشه سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که هدف واقعی را در تهران مشخص می‌کند . هدف ، مقدار آن سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد – این چیزی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که رکورد را رقم می‌زند.

آیا شما شلیک می‌کنید یا فقط گلوله‌ها را هدر می‌دهید ؟ خیابان فرشته فراموش نکنید کسی که متن تبلیغاتی شما را می‌نویسد، همان کسی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که سیسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد شما را تعیین می‌کند. وقتی مکث می‌کنید تا به هزینه‌ی فضای خود فکر کنید و ببینید که حرف‌های نادرست فقط سر و صدا هستند.

بنگ بدون دعوا – باید به ضرورت و عقلانیتِ قرار دادن فرد مناسب پشتِ میز مذاکره پی ببرید . جاه‌طلبی را در تبلیغاتچی خود تحمل نکنید۸۲بخشی برای ارضای میل پنهانِ تبدیل شدن به یک نور ادبی. مردم تبلیغات او را می‌خوانند تا بفهمند خریداران شما همین الان از بازار چه چیزی خریده‌اند و شما «چه چیزی» می‌خواهید. آنها روزنامه را برای کسب اطلاعات و سرگرمی می‌خرند و از میزان شاعرانگی و طنزی که در ستون‌های مطالعه آن وجود دارد، راضی هستند. اغراق نکنید. در نثر تجاری، مجازهای شاعرانه معتبر نیستند. مردم آمریکا نمی‌خواهند فریب بخورند و تاجری که احمق‌های زیادی را می‌بیند ، معمولاً حدود نیم ساعت پس از اینکه کلانتر برای بررسی محل آمده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، خود را در حال نگاه کردن به آینه می‌بیند.

تقلید نکنید. تبلیغات یک لباس با اندازه‌های خاص سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . کسب‌وکارها در اندازه‌های از پیش تعیین‌شده ساخته نمی‌شوند . متنی که با برنامه‌های فروش شخص دیگری مطابقت داشته باشد، بدون اینکه از سینه آویزان یا از یقه بالا برود، برای فروشگاه شما مناسب نخواهد بود. سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد دلال تکراری و نتایج تکراری دوقلو نیستند.

تراکت

۵ بازديد
صاحبان چنین قهوه‌خانه‌هایی که از این دستور نگران بودند، درخوتبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن تعطیلی آن را کردند و در عین حال متعهد شدند که نباید مطالب افتراآمیز زیر سقف خانه‌هایشان خوانده شود. بنابراین، به آنها اجازه داده شد تا با مجوز به کار خود ادامه دهند. مورد توجه بعدی برای قهوه‌خانه‌ها، میخانه‌هایی بودند که مردان برای خوشگذرانی به آنجا می‌آمدند، در عصری که سادگی و رفاقت خوب به طور گسترده رواج داشت.

همانند قهوه‌خانه‌ها، در چنین مکان‌هایی شایعه‌پراکنی رواج داشت و هر میخانه به خودی خود «خبرچینی بیشتر از آدم‌های بی‌شعور و شوخی‌های بیشتری از اخبار» بود. افراد خوش‌نام و مشهور می‌توانستند به ردیف‌هایی از تنگ‌های روشن که در قفسه‌های دور دیوارهای قاب‌بندی شده چیده شده بودند، افتخار کنند؛ از میزبانانی که چهره‌ای تپل و رفتاری خونگرم داشتند؛ و از کشوهای تراکت شهری که می‌توانستند ادعای تربیت خوب داشته باشند. خرس، در پای پل، واقع در سمت ساوت‌وارک، برای مردان دلاور و زنان خوش‌گذران به خوبی شناخته شده بود؛ و علاوه بر این، به عنوان مکانی که دوک ریچموند در انتظار خانم تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنوارت در فرار از وایت‌هال بود، مشهور بود.

سر گراز، در ایستچیپ، که در نمایشنامه‌های ویلیام شکسپیر از آن به نیکی یاد شده بود، پس از بازسازی، پس از آتش‌سوزی بزرگ، به یک تفرجگاه معروف تبدیل شد. سه درنای وینتری، در سایه‌ی بن جانسونِ کمیاب مقدس بود. سر خرس سفید، در کوچه‌ی آبچرچ، جایی که شام‌های فرانسوی از پنج شیلینگ برای هر نفر «تا یک گینه، یا هر مبلغی که شما بخواهید» سرو می‌شد، تفرجگاه سوارکاران بود، میخانه‌ی رز، در مرغداری، به خاطر آبجوی عالی‌اش و همچنین به خاطر میزبان زیبا و قدرتمندش که پادشاه هنگام ورودش سوار بر چسبان اسب، دستش را بوسیده بود، مشهور بود. رومر نیز تا حدی قابل توجه بود، زیرا توسط ساموئل پرایور، عموی متیو پرایور، شاعر نابغه، نگهداری می‌شد.

در بالکن خروس، نزدیک کاونت گاردن، سر چارلز سدلی برهنه در حال مستی ایستاده بود؛ و در بالای دروازه معبد داخلی، شافتسبری و دوستانش زمین‌های خود را پهن کردند و سپس، همانطور که نورث توصیف می‌کند، «با کلاه و بدون سیگار، پیپ در دهان، چهره‌های شاد و گلوهای گشاد، برای تشویق آوازخوانان پایین» به بالکن دوتایی جلویی آمدند. تمام روز خیابان‌ها مملو از کسانی بود که تجارت یا تفریحشان به بیرون از شهر می‌رفت؛ اما وقتی شب فرا می‌رسید، دکه‌داران و مغازه‌داران به سرعت اجناس خود را جمع می‌کردند و درهایشان را می‌بستند، در حالی که شهروند صادق و خانواده‌اش در خانه می‌ماندند. موسیو سوربیر، که در این دوره سفری به انگلستان انجام داد و شرح آن را بعداً «برای سرگرم کردن شخصی باشخصیت که او را بسیار دوست داشت» منتشر کرد، در طول اقامت خود در نزدیکی کاونت گاردن اقامت داشت.

او می‌نویسد، معمول بود که مردم منطقه بگویند: «من به لندن کن می‌روم»، زیرا «در واقع این سفری برای کسانی تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن که در نزدیکی وست‌مینستر زندگی می‌کنند. درست تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن،» او می‌افزاید، «آنها گاهی اوقات ممکن تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن در عرض یک ربع ساعت از طریق آب به آنجا برسند، که نمی‌توانند در کمتر از دو ساعت از طریق زمین انجام دهند.

زیرا من متقاعد شده‌ام که رفتن از یک سر حومه آن به سر دیگر، زمان کمتری لازم نخواهد بود.» این آقای باهوش و اهل سفر، هفته‌ای یک کرون در کاونت گاردن، نه چندان دور از خانه سالزبری، اقامت داشت؛ جایی که به گفته خودش «قطعاً بهترین مکان در حومه شهر» تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن. خود کاونت گاردن توسط جان تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنریپ، اهل لندن، به عنوان «میدان عجیب، بزرگ و دلبازی که توسط ریل‌ها محصور شده و بین ریل‌ها و خانه‌ها، خیابانی زیبا امتداد دارد» توصیف شده تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن. این میدان، یا آنطور که معمولاً باغ نامیده می‌شد.

برای اسکان بیشتر کسانی که مایل به تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنفاده از هوا بودند، به خوبی شن‌ریزی شده بود؛ و برای اینکه سطح آن پس از باران سریع‌تر خشک شود، با یک مسیر آسان به مرکز بالا می‌رفت، جایی که یک ساعت آفتابی بر روی یک ستون مرمر سیاه قرار داشت که در پایه آن پله‌های سنگی قرار داشت، «جایی که خستگان می‌توانند روی آن تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنراحت کنند». ضلع غربی میدان توسط ایوان زیبای کلیسای سنت پاول احاطه شده بود که با هزینه فرانسیس، ارل بدفورد، از طرح‌های آقای اینیگو جونز ساخته شده بود؛ ضلع جنوبی به باغ‌های بدفورد باز می‌شد.

«جایی که یک غار کوچک از درختان وجود دارد که در فصل تابستان بسیار دلپذیر تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن». در اینجا، سه‌شنبه‌ها، پنجشنبه‌ها و شنبه‌ها، بازاری برپا می‌شد که مملو از ریشه‌ها، میوه‌ها، گیاهان و گل‌ها بود. در ضلع‌های شمالی و شرقی، خانه‌های بزرگ و باشکوهی از افراد با کیفیت و محترم قرار داشت که نمای آنها، با تکیه بر ستون‌های محکم، پیاده‌روی‌های وسیعی را فراهم می‌کرد که به عنوان پیازا شناخته می‌شدند و در هوای مرطوب و شرجی مناسب بودند.

در میان خانه‌های دیگر، خانه‌ی لرد برونکر من بود که در آن آقای پپیس از یک شام فرانسوی بسیار مجلل و گفتگوی بسیار خوبی لذت برد و در عوض با خواندن تصنیف جدیدی، یعنی آهنگ معروف لرد دورست، “به همه شما بانوانی که اکنون روی زمین هستید” رضایت زیادی را برای حضار فراهم کرد. در فاصله‌ای نه چندان دور، رو به تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنرند، اقامتگاه باشکوه دوک بدفورد قرار داشت، ساختمانی بزرگ و تاریک که حیاطی بزرگ در جلوی آن قرار داشت و باغ‌های وسیعی در پشت آن قرار داشت که با دیوارهای آجری قرمز محصور شده بودند.