فال چای دوشنبه

فال سرنوشت

فال چای دوشنبه

۱۲ بازديد

خرس روی دو پا ایستاد و با یک پنجه جلویی گوش را گرفت.

او پسر را دید که روی سنگ در حال تغییر فال جدید و آنلاین قهوه , احساس روزانه , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است و توجه خود را به او معطوف کرد، در حالی که تلیسه دم می زد، دم در هوا، به جنگل پرت می شد.

اگر وجود آنته در آنجا روی صخره همراه با خرس، که با عصبانیت پنجه هایش واقعی را به دنبال او کوبید، چیزی جز عالی بود، پس وجود مگلنا، که آنجا تنها ماند، خیلی بهتر نبود.

جرأت حرکت و فریاد زدن را نداشت، زیرا آنته در این بین بر سر او فریاد می زد و به گیرنده روی خرس فریاد می زد که ساکت باشد تا جانور نشنود او آنجفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی دقیق , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. .

“خفه شو!” بله، ساکت ماندن برای او که در چند قدمی یک خرس گرسنه و عصبانی غرغر می‌کرد، کوچک و تنها بود، که می‌توانست برایش سخنگو شود و بعلاوه از کسی که تقریباً در آن قرار گرفته بود، احساس وحشت مرگباری دوشنبه می‌کرد، چندان آسان نبود. همان وضعیت خطرناک برادر، که تنها چیزی بود که در کل جهان داشت.

اما با این حال مگلنا توانست خود را کنترل کند و از فریاد زدن خودداری کند، اگرچه وقتی طوفان شمال آن را تکان می دهد مانند یک صخره کوچک می لرزید.

آنته با عصبانیت زوزه کشید تا خرس را با همان صدا بترساند، در حالی که نتوانست خود را به باد بدهد. مگلنا در چند قدمی پرنده به سمت سنگ دوید، سخنان برادرش چنان فرمان‌آمیز به او رسید که گویی ترکش شلاقی به راسته دنبال آن‌ها آمده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.

کفش‌های بینی‌اش را درآورد، انگشتان پا و «قلاب انگشت» را در پله‌های سنگی قرار داد – خودش را شکست، ناخن‌هایش را شکست، صورتش از ترس و تلاش قرمز مایل به آبی بود – هر دقیقه آماده بود که چنگال انگشتان دست و پا را از دست بدهد. و به سمت پایین سرازیر شوید. آنته صدای نفس نفس زدن او را بین صدای خرس شنید. چند جهش به عقب برداشت، خم شد و او را گرفت تا از بدترین پرتگاه بالا آمد.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.