مونکه اطمینان داد: «خب، میدانی که او خیلی به آنها اهمیت میدهد، زیرا در هر صورت اگر آنها درست نشوند، به رختخواب میرود.» او هرگز مراقب گلسپیرا نیست.
“کلاک، کلک”. شانه های مرد عینکی برنامه می لرزید.
“اگر از ما بخواهید وارد عمل شویم و از آنچه ارائه می دهیم لذت ببریم.”
مانکه با خوشحالی به سمت در شغلی رفت.
“آنقدر خوب باش که وارد گولسپیرا شوی و چای را نگه دار.”
گالسپیرا با سر بالا وارد شد. بین بچه ها به اطراف بارداری نگاه کرد. به آنا لیزا هشدار داد که شربت را در ظرف نوشیدنی هم می زد، به سمت او رفت و با شاخ هایش کمی پف کرد.
“آقای بچه نازنین. او می خواهد که او را دوشیده باشند. شمع آنها اکنون آنقدر هستند – به طوری که هنوز یک نفر تمام روز را می کشد.”
این یک نوع ترحم و نوازش در بین بچه ها شد.
آنها در زمین گلف دور او زانو زدند و او را نوازش و نوازش کردند، همانطور که هرگز مادر یا یکدیگر را نوازش نکرده بودند.
“او فکر می کند ما گرسنه هستیم، البته خدمتکار کوچک.” ماگنا بینی باریک بز را روی گونه نازکش کشید.
مرد، که گولسپیرا را نیز در امتداد پشت نوازش کرد، نیشخندی زد: «در واقع، او هم معمولاً به این موضوع فکر میکند.
آنا لیزا که رویای فرنی سرد بیش از پیش به حقیقت دقیق می پیوندد لبخند زد: “بله، و حالا او واقعاً خامه برای قهوه آورده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که ما می خواهیم بخوریم. آنها اکنون آماده هستند.”
قهوه ساز سه پا را از روی آتش شعله ور روی اجاق برداشت و طبق معمول چند دانه ریز نمک در آن گذاشت و مقداری آب سرد روی آن ریخت تا پاکسازی سریع شود.