فال قهوه قوچ

فال سرنوشت

فال قهوه قوچ

۹ بازديد
پیشنهاد کرد: «شاید صدای ما را شنیده باشند. «شاید. میلدرد آهی کشید. در حال حاضر او به سمت مبل رفت و وضعیت رختخواب را بررسی کرد. ملحفه‌های کتان سال‌ها را به خوبی تحمل کرده بودند، اما پتوها و روتختی‌ها بوی کپک می‌زدند. او مقداری از اینها را پخش کرد و سپس برگشت و کنار اینز نشست. آنها با هم محو نور را تماشا ضربدر کردند.

تا جایی که فضای باریک پر از سایه های خزنده شد. هوا شروع به سرد شدن کرد، بنابراین میلدرد کاناپه را مرتب کرد و بچه جین را روی آن گذاشتند، او را با یک پتو به خوبی پوشاندند و پرده ابریشمی را کشیدند تا از چشمانش در برابر تابش خیره کننده شمع ها محافظت کند. آنها چندین مورد از اینها را روشن کرده بودند و آنها را در شمعدان های برنجی سنگینی که در قفسه ها یافتند قرار داده بودند. هر کدام از دختران پتویی را برداشتند و آن را دور او تا کردند و سپس با هم نشستند تا با صبر و حوصله منتظر فوری سرنوشت خود باشند.

هر دو در این زمان متوجه شدند که معضل آنها احتمالا جدی خواهد بود. صدایی از داخل خانه به دیوارهای خشتی زندانشان نمی رسید. آنها نتوانستند بگویند که آیا محل نگهداری آنها هنوز کشف شده فیل فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.

یا خیر. میلدرد گفت: «من فکر می‌کنم فردا بهتر فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است قبل از اینکه تلاش بیشتری برای شنیده شدن انجام دهیم تا صبح صبر کنیم.

گریه های ما فقط حواس کودک را پرت قوچ می کند و اگر فریادهای ما قبلاً توجه را جلب نکرده باشد، ادامه دادن آنها احمقانه فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. به هر حال سعی کنیم شجاع و صبور باشیم. ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.

قبل از صبح اتفاقی برای نجات ما بیفتد.» حتی با نور سوسو زدن شمع، مکان عالی و عجیب بود. اینز به کنار میلدرد نزدیک شد و تنفر سابقش را نسبت به همراهش کاملاً فراموش کرد. از آنجایی که صدای صدای خود آنها درجه خاصی از شهامت را به آنها می بخشید، آنها با صدای آهسته با هم صحبت می کردند و در مورد هر موضوعی که به ذهنشان می رسید صحبت می کردند.

زمانی اینز سکون ظالمانه ای را شکست و گفت: از خودت بگو، وقتی دختر بودی. و چرا اینجا را ترک کردی تا به نیویورک بروی؟» میلدرد با تعجب به دختر نگاه کرد. او وسوسه شدیدی برای صحبت کردن، اعتماد کردن به کسی احساس کرد. “آیا راز من را حفظ می کنی، اینز؟” او پرسید. «بله؛ البته من تمام آنچه را که می دانم نمی گویم.» این پاسخ بود. میلدرد گفت: “اگر می گفتی، مرا از اینجا دور می کرد.” اینز شروع کرد و به یاد آورد که چند ساعت پیش برای فرار میلدرد هر کاری می کرد. اما، به نحوی، او به همراه خود در بدبختی بیشتر نگاه می کرد.

با این تجربه وحشتناکی که اکنون تجربه می کردند، پیوندی از همدردی بین آنها ایجاد شده بود. سرنوشت آنها هر چه باشد، اینز پس از این نمی توانست از میلدرد متنفر باشد. او با صدایی مثبت گفت: «من نمی‌خواهم شما را دور کنم. “من راز شما را نمی گویم.” برای مدتی میلدرد در سکوت فکر می‌کرد.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.